جدول جو
جدول جو

معنی ساده رخ - جستجوی لغت در جدول جو

ساده رخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
فرهنگ فارسی عمید
ساده رخ
(دَ / دِ رُ)
امرد. بی ریش. ساده. ساده روی. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
ساده رخ نزد آنکه خویشش نیست
شب چرا میرود چو ریشش نیست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
ساده رخ
((~. رُ))
بی ریش
تصویری از ساده رخ
تصویر ساده رخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و روی زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه رس
تصویر سایه رس
میوه ای که در سایه رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
لاله رخسار، لاله روی، معشوقی که گونه های سرخ به رنگ گل لاله دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه رخ
تصویر تازه رخ
تازه رخسار، تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
راستگو، بی ریا، بی مکر و حیله، بی کینه، پاکیزه درون، زودباور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
در سایه رونده، کنایه از شب رو، کنایه از شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
ویژگی کسی که غازه به گونه های خود مالیده باشد، ویژگی آنکه گونه هایی به رنگ غازه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ رَ)
صاف. بیرنگ. پاکیزه. بی آلایش:
آب، نرم است ولی خائن طبع
ساده رنگ است ولی پیچ و خم است.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 572)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کنایه از دلبر محبوب، و مراد خالی بودن از کدورت ریش و بروت و عاری بودن چهرۀ ملک وارش از غل و غش، و این وصف مخصوص ذکور است. (شعوری). ساده. ساده رخ. ساده زنخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک. امرد، بیریش. که ریش نیاورده باشد:
غلام ارساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله.
عسجدی.
چو خواهی که قدرت بماند بلند
دل ای خواجه بر ساده رویان مبند.
سعدی (بوستان).
یکی را چو سعدی دلی ساده بود
که با ساده روئی درافتاده بود.
سعدی (بوستان از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ زَ نَ)
امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی. ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.
ناصرخسرو.
به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.
سوزنی.
حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ مَ)
ساده لوح. کنایه از مرد خفیف عقل. (بهار عجم) (آنندراج). نادان. (شرفنامۀ منیری). ابله. (ملخص اللغات حسن خطیب). سلیم دل. ساده دل:
چون که رسد بر سرت آن ساده مرد
گو، ز قدمگاه نخستین بگرد.
نظامی (مخزن الاسرار).
در پدر خود نگر ای ساده مرد
صنعت او گیر و نگر تا چه کرد.
نظامی (مخزن الاسرار).
ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کنایه از شب زنده دار. (برهان) (آنندراج). شب زنده دار. (شرفنامه) ، کنایه از دزد و عیار و شب رو. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رُ)
روی گشاده. خوشرو. گشاده رو. تازه رخسار. تازه روی. خوشروی:
در باغ بگشاد پالیزبان
بفرمان آن تازه رخ میزبان.
فردوسی.
بدو گفت بهرام تیره شبان
که یابد چنین تازه رخ میزبان ؟
فردوسی.
که کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
ما سیکی خوار نیک، تازه رخ و صلحجوی
تو سیکی خوار بد، جنگ کن و ترشروی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
دارای چهره سرخ و لطیف چو لاله خوبروی: هرزمان جوری کند بر من بنو معشوق من راضیم راضی بهرچ آن لاله رخ باماکند. (منوچهری. د. چا. 25: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
صاف بیرنگ پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ، محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده رخ
تصویر گشاده رخ
بانشاط بشاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
آنکه برخ خود غازه مالیده، آنکه صورتش غازه رنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده مرد
تصویر ساده مرد
سلیم پاکدل صافی ضمیر، ساده لوح ابله احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه رخ
تصویر سیاه رخ
سیه چرده، بی آبرو بیعزت، شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
صادق و بی نفاق، مردم صادق و بی نفاق، بی مکر و حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
بی ریش و امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رنگ
تصویر ساده رنگ
((~. رَ))
بی رنگ، پاکیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده دل
تصویر ساده دل
((~. دِ))
زودباور، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده تن
تصویر ساده تن
((~. تَ))
پاکیزه تن، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
((~. زَ نَ))
جوانی که هنوز ریش درنیاورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده مرد
تصویر ساده مرد
احمق
فرهنگ واژه فارسی سره
نوجوان، نابالغ، امرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساده گی
تصویر ساده گی
Ordinariness
دیکشنری فارسی به انگلیسی